مرگ آرزوها


پشت این دیوار یاس آرزوهـــــا مرده اند      
 
عشق پرپر می زند یاســـها  پژمرده اند


کوچه ها با پیچ وتاب تا خیابان می روند        

 

شاید آنها در مسیــر زندگی را  برده اند

انتظار نور

زندونی شهر شبم

مونده به انتظار نور      

   به کی بگم چی می کشم

تو این شبای سوت و کور

قصه جزر و مد

می توان از عبور بلمها 

عشق را ز دریاها رصد کرد

موج را می شود چون نهنگی

زیر و بالا ندید و لگد کرد

می توان سفر مثل ماهی 

فارغ از قصه جزر و مد کرد

گر طمع طعمه را واگذارد

سالها زندگی می شود کرد